سفارش تبلیغ
صبا ویژن



تفسیر آیات 15-20 - پژوهش در تفسیر

کَمَثَلِ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ قَرِیباًذَاقُوا وَبَالَ أَمْرِهِمْ وَ لهَُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ‏(15) کَمَثَلِ الشیْطنِ إِذْ قَالَ لِلانسنِ اکفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قَالَ إِنى بَرِى‏ءٌ مِّنک إِنى أَخَاف اللَّهَ رَب الْعَلَمِینَ‏(16) فَکانَ عَقِبَتهُمَا أَنهُمَا فى النَّارِ خَلِدَیْنِ فِیهَاوَ ذَلِک جَزؤُا الظلِمِینَ‏(17) یَأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنظرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَت لِغَدٍوَ اتَّقُوا اللَّهَإِنَّ اللَّهَ خَبِیرُ بِمَا تَعْمَلُونَ‏(18) وَ لا تَکُونُوا کالَّذِینَ نَسوا اللَّهَ فَأَنساهُمْ أَنفُسهُمْأُولَئک هُمُ الْفَسِقُونَ‏(19) لا یَستَوِى أَصحَب النَّارِ وَ أَصحَب الْجَنَّةِأَصحَب الْجَنَّةِ هُمُ الْفَائزُونَ‏(20)

 

ترجمه:

 15 -کار این گروه از یهود همانند کسانى است که کمى قبل از آنها بودند ، طعم تلخ کار خود را چشیدند و براى آنها عذاب دردناک است.

16 -کار آنها همچون شیطان است که به انسان گفت کافر شو ( تا مشکلات تو را حل کنم ! ) اما هنگامى که کافر شد گفت : من از تو بیزارم ، من از خداوندى که پروردگار عالمیان است بیم دارم!

17 -سرانجام کار آنها این شد که هر دو در آتش دوزخند ، جاودانه در آن مى‏مانند ، و این است کیفر ستمکاران ! 

18 -اى کسانى که ایمان آورده‏اید ! از مخالفت خدا بپرهیزید ، و هر انسانى باید بنگرد تا چه چیز را براى فردایش از پیش فرستاده ، و از خدا بپرهیزید که خداوند از آنچه انجام مى‏دهید آگاه است.

19 -و همچون کسانى که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به خود فراموشى گرفتار کرد نباشید ، و آنها فاسق و گنهکارند.

20 -هرگز اصحاب دوزخ و اصحاب بهشت یکسان نیستند ، اصحاب بهشت رستگار و پیروزند.

تفسیر : با طناب پوسیدهشیطان به چاه نروید!
این آیات همچنان ادامه بحث پیرامون داستان یهود بنى نضیر و منافقان است و با دو تشبیه جالب ، موقعیت هر کدام از این دو گروه را مشخص مى‏سازد : نخست مى‏فرماید : داستان یهود بنى نضیر همچون کسانى است که در گذشته نزدیک پیش از آنها بودند همانها که در این دنیا نتیجه تلخ کار خود را چشیدند و در قیامت عذاب دردناک دارند ( کمثل الذین من قبلهم قریبا ذاقوا وبال امرهم و لهم عذاب الیم).

اما این گروه چه کسانى بودند که سرگذشت عبرت‏انگیزى قبل از ماجراى بنى نضیر داشتند بطورى که فاصله زیادى میان این دو حادثه نبود ؟
جمعى آنها را همان مشرکان مکه مى‏دانند که در غزوه بدر ، طعم تلخ شکست را با تمام وجودشان چشیدند ، و ضربات سربازان اسلام ، آنها را از پاى در آورد ، زیرا حادثه بدر فاصله زیادى با ماجراى بنى نضیر نداشت چون ماجراى بنى نضیر - چنانکه قبلا اشاره کردیم - بعد از جنگ احد رخ داد ، و ماجراى بدر قبل از احد به فاصله یکسال واقع شد ، بنابر این در میان این دو حادثه ، فاصله زیادى نبود.

در حالى که بسیارى از مفسران آن را اشاره به ماجراى یهود بنى قینقاع مى‏دانند که بعد از ماجراى بدر واقع شد ، و منجر به بیرون راندن این گروه از یهود از مدینه گردید ، البته این تفسیر مناسبتر به نظر مى‏رسد ، چرا که تناسب بیشترى با یهود بنى نضیر دارد ، زیرا یهود بنى قینقاع نیز مانند یهود بنى نضیر افرادى ثروتمند و مغرور و در میان خود جنگجو بودند ، و پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) و مسلمانان را - چنانکه در نکات مشروحا به خواست خدا خواهیم گفت - با نیرو و قدرت خود تهدید مى‏کردند ، ولى سرانجام چیزى جز بدبختى و دربدرى در دنیا و عذاب الیم آخرت عائدشان نشد .

وبال به معنى عاقبت شوم و تلخ است ، و در اصل از وابل به معنى باران سنگین گرفته شده زیرا بارانهاى سنگین معمولا خوفناک است ، و انسان از عاقبت تلخ آن هراسان مى‏باشد ، چرا که غالبا سیلهاى خطرناکى به دنبال دارد .

سپس به تشبیهى در باره منافقان پرداخته ، مى‏گوید : داستان آنها نیز همانند داستان شیطان است که به انسان گفت کافر شو تا مشکلات تو را حل کنم ، اما هنگامى که کافر شد گفت من از تو بیزارم ، من از خداوندى که پروردگار عالمیان است بیم دارم ( کمثل الشیطان اذ قال للانسان اکفر فلما کفر قال انى برى‏ء منک انى اخاف الله رب العالمین). 

در اینکه منظور از انسان در این آیه کیست ؟ آیا مطلق انسانهائى است که تحت تاثیر شیطان قرار گرفته ، فریب وعده‏هاى دروغین او را مى‏خورند و راه کفر مى‏پویند ، و سرانجام شیطان آنها را تنها گذاشته و از آنان بیزارى مى‏جوید ؟ یا منظور انسان خاصى است همانند ابو جهل و پیروان او که در جنگ بدر به وعده‏هاى فریبنده شیطان دلگرم شدند ، و عاقبت طعم تلخ شکست را چشیدند ، چنانکه در آیه 48 سوره انفال مى‏خوانیم : و اذ زین لهم الشیطان اعمالهم و قال لا غالب لکم الیوم من الناس و انى جار لکم فلما ترائت الفئتان نکص على عقبیه و قال انى برى‏ء منکم انى ارى ما لا ترون انى اخاف الله و الله شدید العقاب : و به یاد آورید هنگامى که شیطان اعمال مشرکان را در نظرشان جلوه داد ، و گفت هیچکس امروز بر شما پیروز نمى‏گردد ، و من همسایه و پناه دهنده شما هستم ، ولى هنگامى که مجاهدان اسلام و فرشتگان حامى آنها را دید به عقب برگشت ، و گفت من از شما بیزارم ، من چیزى را مى‏بینم که شما نمى‏بینید ، من از خدا مى‏ترسم ! ، و خداوند شدید العقاب است ! و یا اینکه منظور از انسان همان برصیصا عابد بنى اسرائیل است که فریب شیطان را خورد و کافر شد ، و در لحظات حساس شیطان از او بیزارى جست و از او جدا شد که شرح آن به خواست خدا خواهد آمد .

ولى تفسیر اول با مفهوم آیه سازگارتر است و تفسیر دوم و سوم مى‏تواند بیان مصداقى از آن مفهوم گسترده باشد ، و به هر حال عذابى را که شیطان از آن اظهار وحشت مى‏کند ظاهرا عذاب دنیا است ، و بنابر این ترس او جدى است نه شوخى و استهزا ، و بسیارند کسانى که از مجازاتهاى نزدیک مى‏ترسند ولى نسبت به مجازاتهاى دراز مدت بى اعتنا هستند.

آرى چنین است حال منافقان که دوستان خود را با وعده‏هاى دروغین و نیرنگ به وسط معرکه مى‏فرستند ، سپس آنها را تنها گذارده فرار مى‏کنند چرا که در نفاق وفادارى نیست .

در آیه بعد سرانجام کار این دو گروه : شیطان و اتباعش ، و منافقان و دوستانشان از اهل کفر را روشن ساخته ، مى‏افزاید : سرانجام کار آنها این شد که هر دو در آتش دوزخند ، جاودانه در آن مى‏مانند ، و این است کیفر ظالمان ! ( فکان عاقبتهما انهما فى النار خالدین فیها و ذلک جزاء الظالمین).  

این یک اصل کلى است که عاقبت همکارى کفر و نفاق ، و شیطان و یارانش ، شکست و ناکامى و عذاب دنیا و آخرت است ، در حالى که همکارى مؤمنان و دوستانشان همکارى مستمر و جاودانى و سرانجامش پیروزى و برخوردارى از رحمت واسعه الهى در هر دو جهان است .

در آیه بعد روى سخن را به مؤمنان کرده ، به عنوان یک نتیجه‏گیرى از ماجراى شوم و دردناک بنى نضیر و منافقان و شیطان ، مى‏فرماید : اى کسانى که ایمان آورده‏اید از مخالفت خدا بپرهیزید ، و هر انسانى باید بنگرد تا چه چیز را براى فرداى قیامت از پیش فرستاده است ؟ ( یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد). سپس بار دیگر براى تاکید مى‏افزاید : از خدا بپرهیزید که خداوند از آنچه انجاممى‏دهید آگاه است ( و اتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون).

آرى تقوى و ترس از خداوند سبب مى‏شود که انسان براى فرداى قیامت بیندیشد ، و اعمال خود را پاک و پاکیزه و خالص کند.

تکرار امر به تقوى ، چنانکه گفتیم ، براى تاکید است ، چرا که انگیزه تمام اعمال صالح و پرهیز از گناه همین تقوى و خدا ترسى است.ولى بعضى احتمال داده‏اند که امر اول به تقوى ناظر به اصل انجام اعمال است و امر دوم به کیفیت خلوص آنها ، یا اینکه اولى ناظر به انجام کارهاى خیر است ( به قرینه جمله ما قدمت لغد ) و دومى ناظر به پرهیز از گناهان و معاصى است ، یا اینکه اولى اشاره به توبه از گناهان گذشته است و دومى تقوى براى آینده ولى در آیات قرینه‏اى بر این تفسیرها وجود ندارد ، و تاکید مناسبتر به نظر مى‏رسد . 
تعبیر به غد ( فردا ) اشاره به قیامت است چرا که با توجه به مقیاس عمر دنیا به سرعت فرا مى‏رسد ، و ذکر آن به صورت نکره براى اهمیت آن است.

تعبیر به نفس ( یکنفر ) ممکن است در اینجا به معنى هر یکنفر بوده باشد ، یعنى هر انسانى باید به فکر فرداى خویش باشد ، و بدون آنکه از دیگران انتظارى داشته باشد که براى او کارى انجام دهند خودش تا در این دنیا استآنچه را مى‏تواند از پیش بفرستد.

این تفسیر نیز در مورد تعبیر فوق گفته شده که اشاره به کم بودن افرادى است که به فکر فرداى قیامتند ، مثل اینکه مى‏گوئیم یکنفر پیدا شود که به فکر نجات خویش باشد ، ولى تفسیر اول مناسبتر به نظر مى‏رسد ، و خطاب یا ایها الذین آمنوا و عمومیت امر به تقوى دلیل بر عمومیت مفهوم آیه است.

آیه بعد به دنبال دستور به تقوى و توجه به معاد ، تاکید بر یاد خدا کرده ، چنین مى‏فرماید : همچون کسانى نباشید که خدا را فراموش کردند ، و خدا نیز آنها را به خود فراموشى گرفتار کرد ( و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم ) .

اصولا خمیر مایه تقوى دو چیز است : یاد خدا یعنى توجه به مراقبت دائمى الله و حضور او در همه جا و همه حال ، و توجه به دادگاه عدل خداوند و نامه اعمالى که هیچ کار صغیر و کبیرى وجود ندارد مگر اینکه در آن ثبت مى‏شود ، و به همین دلیل توجه به این دو اصل ( مبدأ و معاد ) در سر لوحه برنامه‏هاى تربیتى انبیاء و اولیاء قرار داشته ، و تاثیر آن در پاکسازى فرد و اجتماع کاملا چشمگیر است.

قابل توجه اینکه قرآن در اینجا صریحا مى‏گوید : فراموش کردن خدا سبب خود فراموشى مى‏شود ، دلیل آن نیز روشن است ، زیرا از یکسو فراموشى پروردگار سبب مى‏شود که انسان در لذات مادى و شهوات حیوانى فرو رود ، و هدف آفرینش خود را به دست فراموشى بسپارد و در نتیجه از ذخیره لازم براى فرداى قیامت غافل بماند .

از سوى دیگر فراموش کردن خدا همراه با فراموش کردن صفات پاک او است که هستى مطلق و علم بى پایان و غناى بى انتها از آن او است و هر چه غیر او است وابسته به او و نیازمند به ذات پاکش مى‏باشد ، و همین امر سبب مى‏شود که انسان خود را مستقل و غنى و بى نیاز بشمرد، و به این ترتیب واقعیت و هویت انسانى خویش را فراموش کند.

اصولا یکى از بزرگترین بدبختیها و مصائب انسان خود فراموشى است ، چرا که ارزشها و استعدادها و لیاقتهاى ذاتى خود را که خدا در او نهفته و از بقیه مخلوقات ممتازش ساخته ، به دست فراموشى مى‏سپرد ، و این مساوى با فراموش کردن انسانیت خویش است ، و چنین انسانى تا سرحد یک حیوان درنده سقوط مى‏کند ، و همتش چیزى جز خواب و خور و شهوت نخواهد بود ! و اینها همه عامل اصلى فسق و فجور بلکه این خود فراموشى بدترین مصداق فسق و خروج از طاعت خدا است ، و به همین دلیل در پایان آیه مى‏گوید : چنین افراد فراموشکار فاسقند ( اولئک هم الفاسقون ) .

این نکته نیز قابل توجه است که نمى‏گوید خدا را فراموش نکنید ، بلکه مى‏گوید : مانند کسانى که خدا را فراموش کردند و خدا آنها را به خود فراموشى گرفتار ساخت نباشید ، و این در حقیقت یک مصداق روشن حسى را نشان مى‏دهد که مى‏توانند عاقبت فراموش کردن خدا را در آن ببینند.

این آیه ظاهرا نظر به منافقان دارد که در آیات قبل به آنها اشاره شده بود ، یا یهود بنى نضیر ، و یا هر دو.

نظیر همین معنى در آیه 67 توبه در مورد خصوص منافقان آمده است ، آنجا که مى‏فرماید : المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض یامرون بالمنکر و ینهون عن المعروف و یقبضون ایدیهم نسوا الله فنسیهم ان المنافقین هم الفاسقون : مردان و زنان منافق همه از یک گروهند ، آنها امر به منکر ، و نهى از معروف مى‏کنند ، و دستها را از انفاق و بخشش مى‏بندند ، خدا را فراموش کردند ، خدا نیز آنها را ( از رحمتش ) فراموش کرده ، منافقان قطعا فاسقند. با این تفاوت که در آنجا فراموش کردن خدا سبب قطع رحمت او ذکر شده ، و در اینجا سبب خود فراموشى که هر دو به یک نقطه منتهى مى‏شود ( دقت کنید).

در آخرین آیه مورد بحث به مقایسه این دو گروه ( گروه مؤمنان با تقوى ، و متوجه به مبدأ و معاد ، و گروه فراموشکاران خدا که گرفتار خود فراموشى شده‏اند ) پرداخته ، مى‏گوید : اصحاب دوزخ و اصحاب بهشت یکسان نیستند ( لا یستوى اصحاب النار و اصحاب الجنة). نه در این دنیا ، نه در معارف ، نه در نحوه تفکر ، نه در طرز زندگى فردى و جمعى و هدف آن ، و نه در آخرت و پاداشهاى الهى ، خط این دو گروه در همه جا ، و همه چیز ، از هم جدا است ، یکى به یاد خدا و قیامت و احیاى ارزشهاى والاى انسانى ، و اندوختن ذخائر براى زندگى جاویدان است ، و دیگرى غرق شهوات و لذات مادى و گرفتار فراموشى همه چیز و اسیر بند هوا و هوس .

 و به این ترتیب انسان بر سر دو راهى قرار دارد یا باید به گروه اول بپیوندد یا به گروه دوم و راه سومى در پیش نیست. و در پایان آیه به صورت یک حکم قاطع مى‏فرماید : فقط اصحاب بهشت رستگار و پیروزند ( اصحاب الجنة هم الفائزون).

نه تنها در قیامت رستگار و پیروزند که در این دنیا نیز پیروزى و آرامش و نجات از آن آنها است ، و شکست در هر دو جهان نصیب فراموشکاران است.

در حدیثى از رسول خدا (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) مى‏خوانیم که اصحاب الجنه را به کسانى تفسیر فرمود که از او اطاعت کردند و ولایت على (علیه‏السلام‏) را پذیرا شدند ، و اصحاب النار را به کسانى که ولایت على (علیه‏السلام‏) را ناخوش داشتند و نقض عهد کردند و با او پیکار نمودند . و البته این یکى از مصادیق روشن مفهوم آیه است و از عمومیت مفهوم آیه نمى‏کاهد.

نکته‏ها:

1 -همکارى بى سرانجام با اهل نفاق!
آنچه در آیات فوق در مورد پیمان‏شکنى منافقان و تنها گذاردن دوستان خود در لحظات سخت و حساس آمده مطلبى است که بارها در زندگى خود نمونه‏هاى آنرا دیده‏ایم .
آنها مثل شیطان اغواگر به وسوسه این و آن مى‏پردازند ، و قول هر گونه مساعدت و کمک به آنها مى‏دهند ، و آنان را به میدان حوادث مى‏فرستند و آلوده انواع گناه مى‏کنند ، اما در بحرانى‏ترین حالات آنها را در وسط میدان رها کرده براى حفظ جان یا منافع خویش فرار مى‏کنند ! و این است سرنوشت کسانى که با منافقان همکار و هم پیمانند.
نمونه زنده آن در عصر ما پیمانهائى است که قدرتهاى بزرگ و شیاطین زمان ما با سران دولتهائى که به آنها وابسته‏اند امضا مى‏کنند ، و بارها دیده‏ایم این دولتهاى وابسته که همه چیز خود را در طبق اخلاص گذارده و نثار آن حامیان شیطان صفت کرده‏اند در حوادث سخت کاملا تنها مانده ، و از همه جا رانده شده‏اند ، و اینجاست که به عمق پیام قرآنى آشناتر مى‏شویم که مى‏گوید : کمثل الشیطان اذ قال للانسان اکفر فلما کفر قال انى برى‏ء منک انى اخاف الله رب العالمین : کار آنها مانند شیطان است که به انسان گفت کافر شو و هنگامى که کافر شد گفت من از تو بیزارم ، من از خداوندى که پروردگار عالمیان است بیم دارم!

2 -داستان حیرت‏انگیز بر صیصاى عابد
بعضى از مفسران و ارباب حدیث در ذیل این آیات روایتى پر معنى از عابدى از بنى اسرائیل بنام برصیصا نقل کرده‏اند که مى‏تواند درس بزرگى براى همه افراد باشد تا هرگز با طناب پوسیده شیطان و منافقان به چاه نروند که رفتن همان ، و سرنگون شدن در قعر چاه همان ! و خلاصه داستان چنین است : در میان بنى اسرائیل عابدى بود بنام برصیصا که زمانى طولانى عبادت کرده بود ، و به آن حد از مقام قرب رسیده بود که بیماران روانى را نزد او مى‏آوردند و با دعاى او سلامت خود را باز مى‏یافتند ، روزى زن جوانى را از یک خانواده با شخصیت به وسیله برادرانش نزد او آوردند ، و بنا شد مدتى بماند تا شفا یابد ، شیطان در اینجا به وسوسه‏گرى مشغول شد ، و آنقدر صحنه را در نظر او زینت داد تا آن مرد عابد به او تجاوز کرد ! چیزى نگذشت که معلوم شد آن زن باردار شده ( و از آنجا که گناه همیشه سرچشمه گناهان عظیمتر است ) زن را به قتل رسانید ، و در گوشه‏اى از بیابان دفن کرد ! برادرانش از این ماجرا با خبر شدند که مرد عابد دست به چنین جنایت هولناکى زده ، این خبر در تمام شهر پیچید ، و به گوش امیر رسید ، او با گروهى از مردم حرکت کرد تا از ماجرا با خبر شود، هنگامى که جنایات عابد مسلم شد او را از عبادتگاهش فرو کشیدند ، پس از اقرار به گناه دستور داد او را به دار بیاویزند ، هنگامى که بر بالاى چوبه دار قرار گرفت شیطان در نظرش مجسم شد ، گفت : من بودم که تو را به این روز افکندم ! و اگر آنچه را مى‏گویم اطاعت کنى موجبات نجات تو را فراهم خواهم کرد ! عابد گفت چه کنم ؟ گفت : تنها یک سجده براى من کن کافى است ! عابد گفت : در این حالتى که مى‏بینى توانائى ندارم ، شیطان گفت : اشاره‏اى کفایت مى‏کند ، عابد با گوشه چشم ، یا با دست خود ، اشاره‏اى کرد و سجده به شیطان آورد و در دم جان سپرد و کافر از دنیا رفت ! .
آرى چنین است سرانجام وسوسه‏هاى شیاطین ، و منافقانى که در خط آنها هستند.

3 -آنچه باید از پیش فرستاد
در آیات فوق روى این مساله تکیه شده بود که انسان باید بنگرد تا کدامین ذخیره را از پیش براى فرداى قیامت خود فرستاده است و لتنظر نفس ما قدمت لغد و در حقیقت سرمایه اصلى انسان در صحنه قیامت کارهائى است که از پیش فرستاده ، و گرنه غالبا کسى به فکر انسان نیست که براى او چیزى بعد از مرگ او بفرستد ، و یا اگر بفرستند ارزش زیادى ندارد.
لذا در حدیثى از رسول خدا (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) مى‏خوانیم که فرمود در راه خدا انفاق کنید هر چند به اندازه یک من خرما یا کمتر ، و یا یک مشت و یا کمتر باشد و  یا حتى به نیمى از یکدانه خرما ! و اگر کسى آن را هم نیابد با سخنان پاکیزه دلهائى را شاد کند ، چرا که در قیامت هنگامى که در پیشگاه خدا قرار مى‏گیرید به شما مى‏فرماید آیا در باره تو چنین و چنان نکردم ؟ آیا گوش و چشم در اختیارت قرار ندادم ؟ آیا مال و فرزند به تو نبخشیدم ؟ و بنده عرض مى‏کند : آرى ، و در اینجا خداوند متعال مى‏گوید : پس نگاه کن ببین چه براى خود از قبل فرستاده‏اى ؟ فینظر قدامه و خلفه و عن یمینه و عن شماله فلا یجد شیئا یقى به وجهه من النار ! : او نگاهى به پیش و پشت سر و طرف راست و چپ مى‏افکند چیزى نمى‏یابد که بتواند با آن صورتش را از آتش دوزخ حفظ کند ! .
در حدیث دیگرى مى‏خوانیم : پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) با بعضى از یارانش نشسته بود ، گروهى از قبیله مضر وارد شدند که شمشیر بر کمر داشتند ( و آماده جهاد در راه خدا بودند ) اما لباس درستى در تن آنها نبود ، هنگامى که پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) آثار نیازمندى و گرسنگى را در چهره آنها دید رنگ صورتش دگرگون شد ، به مسجد آمد و بر فراز منبر رفت ، حمد و ثناى الهى بجا آورد و فرمود : خداوند این آیه را در قرآن مجید نازل کرده است : یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد ... سپس افزود در راه خدا انفاق کنید پیش از آنکه قدرت از شما سلب شود ، و در راه خدا صدقه دهید قبل از آنکه مانعى در این راه ایجاد گردد ، آنها که دینار دارند از دینار ، و آنها که درهم دارند از درهم ، و آنها که گندم و جو دارند از گندم و جو ، چیزى از انفاق را کوچک نشمرید هر چند به نیمى از یک دانه خرما باشد .
مردى از انصاربرخاست و کیسه‏اى در دست مبارک پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) نهاد آثار خوشحالى و سرور در صورت حضرت نمایان شد ، فرمود : هر کس سنت حسنه‏اى بگذارد ، و مردم به آن عمل کنند پاداش آن و پاداش تمام کسانى که به آن عمل مى‏کنند نصیب او خواهد شد ، بى آنکه چیزى از پاداش آنها کاسته شود ، و هر کس سنت سیئه‏اى بگذارد گناه آن و گناه همه کسانى که به آن عمل مى‏کنند بر او خواهد بود ، بى آنکه از گناه آنها کاسته شود ، مردم برخاستند آن کس که دینار داشت دینار آورد ، و آنکه درهم داشت درهم ، و هر کس طعام و چیز دیگرى داشت خدمت پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) آورد ، و به این ترتیب مقدار قابل ملاحظه‏اى کمک نقدى و غیر نقدى نزد حضرت جمع شد و در میان آن نیازمندان تقسیم کرد .

 همین معنى در آیات دیگر قرآن کرارا مورد تاکید قرار گرفته از جمله در آیه 110 سوره بقره مى‏خوانیم : و اقیموا الصلاة و آتوا الزکاة و ما تقدموا لانفسکم من خیر تجدوه عند الله ان الله بما تعملون بصیر : نماز را بر پا دارید ، و زکات را ادا کنید ، و هر کار خیرى را براى خود از پیش مى‏فرستید آن را نزد خدا خواهید یافت خدا نسبت به اعمال شما بینا است .

نقل از تفسیر نور. نکته ها و پیامها:

آیه 15:
نکته ها:
«وبال» به معنى عواقب سوء یک امر است.
مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده نمى‏شود ولى یهودیان بنى‏نضیر، فریب وعده‏هاى منافقان را خوردند و فکر نکردند که این منافقان، چندى قبل همین وعده‏ها را به یهودیان بنى‏قینقاع دادند و وفا نکردند.
پیامها:
 1- در شناخت افراد و گروهها، به سابقه آنها مراجعه کنید. «کمثل الّذین من قبلهم»
 2- رهبر جامعه، باید از تاریخ اقوام و گروهها آگاه باشد. «کمثل الّذین من قبلهم»
 3- در تبلیغ و تربیت، از نمونه‏هایى استفاده کنید که آشنایى مردم با آن آسان‏تر باشد. «قریباً»
 4- تلخى‏هاى مادى، پرتوى از کیفر کفّار است. «ذاقوا وبال أمرهم»
 5 - تاریخ داراى قانون و سنت‏هاى ثابت است. کفّار اگر راهى را رفتند، مزه تلخ آن را چشیدند، شما هم اگر آن را بروید، خواهید چشید. «ذاقوا وبال أمرهم»
 6- تلخى‏ها و شیرینى‏ها، نتیجه عملکرد خود ماست. «وبال امرهم»
 7- همکارى با منافقان، هم در دنیا عذاب دارد و هم در آخرت. «ذاقوا وبال أمرهم و لهم عذاب الیم»

آیه 17:
نکته ها:
این آیه در ادامه آیه قبل، منافقان را به شیطان تشبیه کرده است که همواره به مردم وعده مى‏دهد، ولى وعده‏هایش جز فریب نیست. چه بسیارند افراد و حکومت‏هاى شیطان صفت که وعده‏هایى به وابستگان خود مى‏دهند، ولى روز خطر آنان را به حال خود رها مى‏کنند.
ابن عباس در ذیل این آیات، این ماجرا را نقل مى‏کند:
در بنى‏اسرائیل، عابدى بود به نام برصیصا که سال‏ها عبادت مى‏کرد و مشهور شد و مردم بیماران خود را براى شفا و درمان نزد او مى‏آوردند. تا این که روزى زنى از اشراف را نزد او آوردند، شیطان او را وسوسه کرد و او به آن زن تجاوز کرد. سپس او را کشت و در بیابان دفن کرد. برادران زن فهمیدند و مسئله شایع شد و عابد از موقعیّت خود سرنگون گشت. حاکم وقت او را احضار و او به گناه خود اقرار کرد و حکم صادر شد که به دار آویخته شود. در این هنگام شیطان نزد او مجسّم شد که وسوسه من تو را به این روز انداخت، اگر به من سجده کنى تو را آزاد مى‏سازم. عابد گفت: توان سجده ندارم، شیطان گفت: با اشاره ابرو به من سجده کن، او چنین کرد و به کلى دین خود را از دست داد و سرانجام نیز کشته شد.(33)
شیطان، هر کس را به گونه‏اى گمراه و از راه به دور مى‏کند:
عابد بنى‏اسرائیل از راه عبادتش به گناه گرفتار مى‏شود.
قارون به علم و مدیریّتش مغرور مى‏شود. «على علم عندى»(34)
بلعم‏باعورا با داشتن اسم اعظم به سراغ هوس‏هاى خود مى‏رود. «آتیناه آیاتنا فانسلخ منها»(35)
سامرى به علم و هنر خود مغرور مى‏شود. «بصرت بما لم یبصروا»(36)
یکى به مال و ثروتش مغرور مى‏شود. «فلما آتاهم من فضله بخلوا به»(37)
دیگرى به فرزندان پسر. «و بنین شهودا»(38)
دیگرى به حکومت. «ألیس لى ملک مصر»(39)
و دیگرى به تجهیزات و برج و بارو. «جابوا الصخر بالواد»(40)،«تنحتون من الجبال بیوتا»(41)
شباهت‏هاى منافقان با شیطان‏
1. هر دو دشمن انسان هستند: «انّه لکم عدو مبین»(42)، «هم العدو»(43)
2. هر دو مردم را به فحشا و منکر مى‏خوانند: «یأمرکم بالفحشاء»(44)، «یأمرون بالمنکر»(45)
3. از هر دو باید دور شد: «و لا تتّبعوا خطوات الشیطان»(46)، «فاحذروهم»(47)
4. هر دو چند چهره و ظاهر فریبند: «کمثل الشّیطان اذ قال للانسان اکفر... قال انّى برى منک»، «و اذا لقوا الّذین آمنوا قالوا آمنّا و اذا خلوا الى شیاطینهم قالوا انّا معکم»(48)
5. هر دو با شعار خیرخواهى، اغفال مى‏کنند: «هل ادلّک عى شجرة الخلد»(49)، «قالوا انّما نحن مصلحون»(50)
6. جایگاه هردو دوزخ است: «انّهما فى النّار»(51)،«انّ المنافقین فى الدرک الاسفل من النّار»(52)
33) تفاسیر مجمع‏البیان، قرطبى و روح البیان.
34) قصص، 78.
35) اعراف، 175.
36) طه، 96.
37) توبه، 76.
38) مدّثر، 13.
39) زخرف، 51.
40) فجر، 9.
41) شعراء، 149.
42) یس، 60.
43) منافقون، 4.
44) بقره، 268.
45) توبه، 67.
46) بقره، 208.
47) منافقون، 4.
48) بقره، 14.
49) طه، 120.
50) بقره، 11.
51) حشر، 17.
52) نساء، 145.
پیامها:
1- براى اثبات مطلب یا نفوذ بیشتر در مخاطب، مى‏توان از چند نمونه و تجربه استفاده کرد. «کمثل الّذین من قبلهم... کمثل الشّیطان»
 2- وسوسه‏ها و تحریکات منافقان، نمونه‏اى از وسوسه‏هاى شیطان است. «کمثل الّذین... کمثل الشّیطان»
 3- شیطان، فقط دعوت به انحراف مى‏کند، این انسان است که با اختیار خود، انحراف را مى‏پذیرد. «اکفر... فلما کَفَر»
 4- شیطان، رفیق نیمه راه است. «اکفر فلما کفر قال انى برى‏ءٌ»
 5 - کار انسان بى‏دین به جایى مى‏رسد که شیطان هم از او برائت مى‏جوید. «انّى برى‏ءٌ منک»
 6- شیطان و منافقان، خوف از خدا را توجیهى براى خلف وعده و یارى نکردن خود قرار مى‏دهند. «انّى اخاف اللّه» سرانجام نفاق و کفر، آتش جاودان است

آیه 18:
نکته ها:
فرمان تقوا در این آیه تکرار و تأکید شده است که علاوه بر تأکید، مى‏تواند معانى متعدّدى داشته باشد، از جمله:
1. تقواى اول مربوط به اصل کار و تقواى دوم مربوط به کیفیّت آن باشد.
2. تقواى اول مربوط به انجام کار خیر و تقواى دوم مربوط به ترک محرمات باشد. 3. و شاید تقواى اول مربوط به توبه از گذشته و تقواى دوم مربوط به ذخیره آینده باشد.
در روایات مى‏خوانیم: با نیمى از یک دانه خرما، یا اگر ندارید با سخنان خوب، دل‏هایى را شاد کنید تا در قیامت که خداوند مى‏پرسد: من به تو چشم و گوش و... دادم چه ذخیره‏اى فرستادى، شرمنده نباشید. زیرا در آن روز بعضى به هر سو مى‏نگرند، ولى ذخیره‏اى که وسیله نجاتشان باشد از پیش نفرستاده‏اند.(53)
53) تفسیر نورالثقلین.

پیامها:
 1- ایمان، زمینه تقوا و شرط ثمر بخشى ایمان، داشتن تقوا است. «یا أیّها الّذین آمنوا اتّقوا»
 2- به امید کار خیر وارثان نباشیم، هرکس به فکر قیامت خود باشد. «ولتنظر نفس ما قدّمت لغد»
 3- در آنچه به عنوان عمل صالح ذخیره مى‏کنیم، دقّت کنیم. «ولتنظر نفس ماقدّمت»
 4- محاسبه نفس لازم است. «و لتنظر نفس» (اگر امروز دقّت نکنیم، دقّت فردا سبب شرمندگى خواهد بود. «یوم ینظر المرء ما قدّمت یداه و یقول الکافر یا لیتنى کنت ترابا»(54))
 5 - قیامت، نزدیک است. «لغد» (چنانکه در جاى دیگر نیز مى‏فرماید: «انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا»(55))
 6- آینده‏نگرى و عاقبت‏اندیشى، لازمه‏ى ایمان است. «ما قدّمت لغد»
 7- تقوا، زمینه محاسبه نفس و محاسبه نفس، سبب رشد و تقویت تقوا است.
 («و لتنظر نفس» میان دو «اتّقوا اللّه» قرار گرفته است).
 8 - هیچ کس در هیچ مرحله‏اى خود را ایمن نداند. «یا أیّها الّذین آمنوا اتقوا اللّه... و اتقوا اللّه»
 9- ایمان به خبیر بودن خداوند، عامل تقوا است. «واتقوا اللّه... ان اللّه خبیر»
54) نبأ، 40.
55) معارج، 6.


آیه 20:
نکته ها:
مصداق روشن کسانى که خداوند را فراموش کردند، منافقانند. در آیه 67 سوره توبه درباره منافقان مى‏خوانیم: «نسوا اللّه فنسیهم» البتّه خداوند فراموشکار نیست، بلکه لطف خود را از آنان باز مى‏دارد. «و ما کان ربّک نسیّا»(56)
غفلت، خطرناک‏ترین آفت انسان است. قرآن مى‏فرماید: گروهى از مردم، از چهارپایان بدترند، زیرا غافلند، «أولئک کالانعام بل هم أضل أولئک هم الغافلون»(57) بنابراین غفلت از خدا «نسوا اللّه»(58)، غفلت از قیامت «نسوا یوم الحساب»(59) و غفلت از آیات الهى، «اتتک آیاتنا فنسیتها»(60) باعث سقوط انسان به مرحله‏اى پست‏تر از حیوانیّت مى‏شود.
کسى که خدا را فراموش مى‏کند، قهراً فردى بى‏راهه، بى‏رهبر، بى‏هدف و بى‏قانون، غرق در شهوات مى‏شود و تمام هدف‏ها و عملکردش سلیقه‏اى و مطابق تمایلات و هوس‏هاى خودش مى‏شود و این بزرگ‏ترین خطر براى انسان است.
کسى‏که لطف او را فراموش کند، مأیوس شده و به بن بست مى‏رسد.
کسى‏که عفو او را فراموش کند، خود را قابل اصلاح نمى‏بیند و دست به هر کارى مى‏زند.
کسى‏که رهبران الهى را فراموش کند، دنبال هر طاغوتى مى‏رود و فاسد مى‏شود.
کسى‏که قانونِ او را فراموش کند، هر روز به سراغ صدایى مى‏رود و سر در گم مى‏شود.
کسى‏که راه او را فراموش کند، در میان صدها راه دیگر گیج شده و به بى‏راهه مى‏رود.
کسى‏که اولیاى او را فراموش کند، دوستان ناباب او را به بازى مى‏گیرند.
کسى که نعمت‏هاى خدا را فراموش کند، متملّق دیگران مى‏شود.
کسى که خدا را فراموش کند، قهراً اهداف حکیمانه‏ى او در مورد آفرینش انسان را فراموش خواهد کرد و هرکه هدف خلقتش را فراموش کند، عمر، سرمایه واستعدادش را هدر مى‏دهد.
انسان فطرتاً خداشناس است و فراموشى، عارض بر او مى‏شود. کلمه «نسیان» در موردى است که قبلاً علم و توجه باشد.
56) مریم، 64.
57) اعراف، 179.
58) توبه، 67.
59) ص، 26.
60) طه، 126.
پیامها:
 1- مؤمنان، در معرض غفلت از یاد خدا هستند و نیاز به هشدار دارند. «یا أیّها الّذین آمنوا اتقوا اللّه... و لاتکونوا کالّذین نسوا اللّه»
 2- گام اول سقوط، از خود انسان است، خودفراموشى کیفر الهى است. «نسوا اللّه فانساهم»
 3- کیفر الهى متناسب با عمل است. «نسوا اللّه فانساهم أنفسهم»
 4- گناه و انحراف، ثمره غفلت از یاد خداست. «نسوا اللّه فانساهم أنفسهم أولئک هم الفاسقون»



نویسنده : پژوهشگر » ساعت 8:41 عصر روز پنج شنبه 90 دی 8